گاهی انسانها از اینکه باران می بارد دلگیرند
_گاهی ازبادی که می وزد
_گاهی از برفی که می بارد
_مثل گنجشک کوچک وتوفان و ویرانیه لانه...
_اما هم انسان "هم گنجشک کوچک هر دو مهر ومهربانیه خداوند را ندیدند
_تواین گونه نباش چترت را ببند وصورتت را بالا بگیر بگذار خداوند به بهانه باران صورتت را ببوسد
_بگذار در ذره ذره وجودت رخنه کند
_بگذار توفان لانه ات را ببرد اما همیشه زندگی کنی
_بگذار غم در تو رخنه کند تا بدنبال شادی بگردی وپیدایش کنی
_ بگذار برف ببارد وتنت را سرد کند وتو دستانت را از شدت سرما به هم بکشی و بدنیال افتاب بگردی وان را بیابی بگذار
_بگذارشوی وقتی گاهی در لحظه هزار بار میمیرد اری تولد عبدی خدا را در اغوش بگیر این بار ودیگرهرگز رهایش نکن
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت 0:33 توسط محسن
|